روزنامه شرق – حسین عیدیزاده: «مدمکس: جاده خشم»، قسمت چهارم مجموعه فیلمهای «مدمکس» ساخته جورج میلر پس از فاصلهای حدودا ٣٠ ساله با فیلم سوم و بدون حضور مل گیبسن در نقش اصلی، روی پرده رفته است؛ فیلمی شلوغ و اکشن و سرشار از جلوههای ویژه که در مقایسه با سه فیلم قبلی، بهویژه فیلم اول در گیشه خوب عمل نکرد؛ اما بههرحال فیلم کمفروشی نشد؛ هزینه تولید این فیلم ١۵٠ میلیون دلار است و در دنیا بیشتر از ٣۵٠ میلیون دلار فروخته است و این درحالی است که هرچند فروش سه فیلم قبلی، به ٣۵٠ میلیون دلار نرسید، اما بودجهای بسیار کمتر داشتند (فیلم اول با بودجه ۴٠٠ هزار دلاری، صد میلیون دلار فروخت، قسمت دوم با بودجه ۴,۵ میلیون دلاری، ٣۴.۵ میلیون دلار فروخت و قسمت سوم، که بدترین عملکرد را در گیشه داشت، با بودجه ١٢ میلیون دلاری، ٣۶.٢ میلیون دلار فروخت). با توجه به این آمار، قسمت چهارم «مدمکس» فقط توانسته مخارج خود را در گیشه دربیاورد.
مجموعه فیلمهای «مدمکس»، داستان مکس راکتاناسکای است؛ یک افسر پلیس، که در دنیایی پساآخرالزمانی که جنگ بر سر بنزین است، در پی اتفاقاتی (کشتهشدن همسر و دخترش) یکه و تنها میماند و باید با وحشیهایی که «نایتویندر» نام دارند و فقط آدم میکشند، مبارزه کند و جان خود را نجات دهد. در فیلم اول که در استرالیایی در آینده نامعلوم میگذرد، محیط هنوز آنقدر بدوی نشده است؛ اما فیلم به فیلم، محیط وقوع داستان بدویتر میشود و در فیلم چهارم، ما با زمین، پس از رخدادن جنگ هستهای روبهرو هستیم؛ زمینی که به یک بیابان بسیار بزرگ بدل شده است و جنگ حالا علاوه بر بنزین، بر سر آب هم هست. فیلم طرفداران و مخالفان خود را دارد؛ چه در خارج از ایران و چه در ایران. این متن تلاشی است برای بررسی منصفانه نقاط ضعف و قوت فیلم.
١. منتقدانی که فیلم را دوست دارند، چه داخل ایران و چه خارج از ایران، میگویند این فیلم به عمد داستان ندارد؛ خط داستانی را به صفر رسانده است و کل فیلم یک تعقیب و گریز طولانی و یکنفس است و تنها توقفها هم برای برنامهریزی حرکت بعدی و یافتن مسیر بعدی و شروع نبردی دیگر است. فیلمی که قرار است آدرنالین خون را بالا ببرد و هیجان صِرف باشد. واقعیت این است که از این نظر حق با همین منتقدان است؛ در «مدمکس: جاده خشم» هیچ رشته داستانی محکمی وجود ندارد. وحشیها در بیابان مدمکس را میگیرند و بعد که فیوریسا، دختر رئیس وحشیها، فرار میکند، وحشیها بهدنبال آنها میروند و از قضا مدمکس را هم کتبسته میبرند. مدمکس فرار میکند و مسیرش با فیوریسا و همراهانش گره میخورد و حالا مدمکس و فیوریسا بدو، وحشیها بدو و معلوم است که پیروز کیست.
آیا این فیلم است؟ تا چه مدت میتوان تصاویری بدون داستان را دنبال کرد؟ آیا یک تعقیب و گریز طولانی را میشود فیلم خواند؟ بگذارید یک مثال از سینمای تجاری بزنم؛ «سرعت» ساخته یان دیبانت، اساسا فیلمی است که برمبنای حرکت یک اتوبوس با سرعت زیاد و از جایی به بعد، با تعقیب و گریز طراحی شده است؛ اما فیلم جدا از مقدمهچینی، که در آن شخصیتهای اصلی با بازی کیانو ریوز و یان دیبانت را معرفی میکند، هر یک ربع، زمانی هم برای برقراری دیالوگ میان شخصیتهایش و البته نفستازهکردن مخاطب میگذاشت و بههمینترتیب به فیلمی تجاری و یکبارمصرف بدل میشد که موضوعی برای دنبالکردن در اختیار بینندهاش قرار میدهد.
«مدمکس: جاده خشم»، مقدمه ندارد یا شاید مقدمهاش سه فیلم قبلی فیلمساز باشند؛ اما سه فیلم قبلی برای شناخت مدمکس کافی هستند و ما هیچ اطلاعی از فیوریسا نداریم؛ قرار هم نیست داشته باشیم: انتخاب چارلیز ترون در این نقش از همان ابتدا خیال را راحت میکند که او نقشی مثبت دارد و کنار مدمکس قرار میگیرد. بنابراین فیلمساز اساسا با انتخابی تیپیک، شخصیتپردازی را کنار گذاشته است: دو شخصیت مثبت داریم که چند زن بیچاره همراهشان شدند و یک گروه وحشی. استفاده از کاراکترهای تیپیک در هیچ فیلمی ایراد نیست؛ مشکل اینجاست که در «مدمکس» هیچ آدم باهوشی نداریم: وحشیها همانطور که از نامشان پیداست، آدمهای بدوی و دیوانهای هستند که اصلا فکر نمیکنند.
چنان ذوب در بندگی رئیس خود هستند که لحظهای در جانفشانی برای او تردید ندارند. مدمکس نیز یاغی ابلهی است؛ کاریکاتوری که انگار مواد مصرف کرده و در هپروت است و بازی تام هاردی هم این نکته را تشدید میکند. فیوریسا هم زنی است که تنها هدفش رفتن به سرزمینهای سبز است و تنها آدم هدفدار فیلم است. میشود گفت «مدمکس: جاده خشم»، یک فیلم بدون ابتدا و انتهاست؛ یک تعقیب و گریز طولانی است که تختهگاز جلو میرود و در انتها هم به نتیجهای که از ابتدا معلوم بوده است، میرسد و هیچ غافلگیریای ندارد.
٢. فیلمهای هیجانانگیز اغلب چنین روندی را دنبال میکنند: در واقع میتوان گفت این فیلمها طوری طراحی میشوند که آدرنالین خون را آرامآرام بالا ببرند و در دقایق پایانی آدرنالین خون را به حداکثر میزان ممکن برسانند، طوریکه مخاطب نتواند روی صندلی خود بند شود. «مدمکس: جاده خشم» را اگر سکانسبندی کنیم، میتوانیم ساختارش را در جدولی که در ذیل آمده خلاصه کنیم.
اگر به این جدول نگاه کنید، متوجه میشوید که حدود ٩٠ دقیقه از این فیلم، اکشن محض است و با کمکردن زمان تیتراژ پایانی میبینید که فیلم در مجموع ٢۵ دقیقه زمان برای پرداخت شخصیتهایش داشته است؛ اما این مدتزمان را هم صرف حرفهای کلیشهای و نقشهکشیدن برای ادامه راه کرده است. در واقع فیلم با این ساختاری که میبینیم، شبیه یک بازی ویدئویی است که هر مرحلهاش یک سروشکل دارد و با هر بار کشتن غول یک مرحله، به مرحله بعد میروید. انگار دارید فیلم «Crank» با بازی جیسن استتهم را با ظاهری آخرالزمانی و البته بودجهای چند ده برابری تماشا میکنید.
در واقع الگوی بازی ویدئویی چیزی است که همیشه همراه مجموعه فیلمهای «مد مدکس» بوده است. مدمکس فقط میخواهد زنده بماند و در این راه باید غولهای هر مرحله را بکشد یا از دستشان فرار کند. اینکه یک بازی ویدئویی چه نسبتی با سینما دارد، موضوع بحث ما نیست؛ اما فیلمی که الگوی خود را از بازی ویدئویی گرفته است، همانقدر باید جدی گرفته شود که یک بازی ویدئویی. بازیهای ویدئویی یک نوع سرگرمی هستند؛ «مدمکس: جاده خشم» هم یک نوع سرگرمی است (اینکه سرگرمی متعالی است یا نه نیز موضوع بحث ما نیست. هرکس براساس شخصیت و فهم خود سرگرمیاش را انتخاب میکند)، مشکل از زمانی شروع میشود که از این فیلم/بازی مفاهیمی عمیق استخراج میشوند.
٣. عدهای «مدمکس: جاده خشم» را فیلمی فمینیستی توصیف کردهاند و فیلم هم المانهای لازم برای القای چنین فکری را دارد: در لشکر وحشیها زنی حضور ندارد. رئیس وحشیها از زنان سوءاستفاده میکند. فیوریسا و عروسهایی که فراری داده است به دنبال سرزمینی هستند که صلح و آرامش را در آن ترویج دهند. در سرزمین سبز که حالا وجود ندارد، فقط چند زن زنده ماندهاند و درنهایت هم فیوریسا و دیگر زنان پیروز میشوند. انگار اصلا «مدمکس: جاده خشم» یک بیانیه دفاع از حقوق زنان است؛ اما راستش این تنها پوسته فیلم است و ادعای آن.
اگر به فیلمهای قبلی هم نگاه کنیم، میبینیم که طرفداری از حقوق زنان فقط در این فیلم چهارم بروز دارد و موضوعی ریشهدار در مجموعه فیلمهای میلر نیست. در واقع میشود گفت با توجه به تغییر زمانه، میلر تصمیم گرفته است کمی نان به نرخ روز خوردن را تجربه کند؛ اما اگر این دیدگاه بدبینانه را هم کنار بگذاریم و در فیلم دقیق شویم، میبینیم تصویر فیلم از زنان، بسیار کلیشهای است: زنهای فیلم یا کارخانه جوجهکشی رئیس هستند و حتی پس از فرار هم هیچ ارادهای از خود ندارند یا شبیه زنان سرزمین سبز، موجوداتی ژولیده شبیه جادوگران هستند که اتفاقا کمی آیندهبینی هم در ذاتشان هست یا شبیه فیوریسا هستند؛ زنی که هیچ ویژگی زنانه ظاهری و باطنیای ندارد و مثل یک مرد میجنگد.
در واقع الگوهای میلر برای طراحی زنانش متفاوت از الگوهای رایج در فیلمهای اکشن و بیمغز برای پرداخت زنان نیست. اگر این دیدگاه را هم بدبینانه حساب کنیم، بازهم میتوانیم به موضوع مهم دیگری اشاره کنیم: زنان فیلم فقط در صورتی پیروز میشوند که مدمکس به آنها بگوید ادامه مسیر شورهزار بیهوده است و بعد از جان مایه بگذارد و آنها را پیروز کند و تازه این تنها نقطه اتکای زنان فیلم به یک مرد برای پیروزی نیست؛ مرد دیگری که بدون کمک و فداکاری او فیوریسا و دیگر زنان پیروز نمیشوند، یک وحشی بهنام ناکس است. بهاینترتیب زنان فیلم اساسا متکی به دو مرد هستند که یکی وحشی و ابله است و دیگری مدمکسی است که انگار در هپروت زندگی میکند. واقعا جز ظاهر طرفداری از حقوق زنان چه چیزی در این فیلم وجود دارد؟
برخی هم میگویند این فیلم آخرالزمانی است و خبر از آینده سیاه بشری میدهد. راستش این هم تنها ظاهری برای میلر بوده است که بتواند در محیطی بسیار بدوی داستانش را روایت کند و جز این کاربرد دیگری برای او نداشته است. فیلم میلر هیچ ربطی با تلخی و فلسفهای که در فیلمهای آخرالزمانی مثل«متروپلیس» در جریان است، ندارد.
او از آخرالزمان فقط بهعنوان یک محیط جغرافیایی استفاده کرده است که در آن بتواند تخیل خود را عیان کند و صحنههای اکشن فیلمش را طراحی کند. به نظرم برداشتهای فلسفی و اجتماعی از فیلمی مثل «مدمکس»، شبیه کرهگرفتن از آب است و راستش بیشتر به فیلم ضربه میزند تا اینکه به ارزش فیلم بیفزاید. فیلمهایی مثل «مدمکس: جاده خشم» را باید همانطور که هستند دید.
۴. آیا «مدمکس: جاده خشم» فیلمی است که هیچ ظرافتی ندارد؟ قطعا اینطور نیست؛ «مدمکس: جاده خشم» شاید فیلم نباشد و فقط تصاویری متحرک از تعقیب و گریزی طولانی باشد؛ اما از نظر بصری فیلمی پذیرفتنی است و اگر فیلم ویژگی و نقطه قوتی داشته باشد در طراحی بصری تصاویرش است؛ تصاویری که مدیون کار جورج میلر، بهعنوان طراح آنها، جان سیل، فیلمبردار و گروه جلوههای ویژه فیلم است. قاببندیهای میلر در صحنههای اکشن با کمک تدوینگر فیلم، جریانی بسیار سیال دارند و همین باعث میشود تماشای این فیلم، که گفته میشود بیش از دوهزارو ٧٠٠ کات دارد، چشم را خسته نکند.
ازآنجاکه «مدمکس: جاده خشم»، یک فیلم اکشن صِرف است، صحنههای اکشن در آن نقش مهمی دارند و میلر برای این صحنهها زحمت بسیاری کشیده است؛ هرچند تقریبا چیز جدیدی در این صحنههای اکشن (به جز وحشیهایی آویزان بر چوب که با سازوکاری اهرموار بهسمت ماشینهای هدف پرتاب میشوند) وجود ندارد، اما درمجموع صحنههای اکشن کار خود را، یعنی تولید آدرنالین در خون بیننده، بهدرستی انجام میدهند. از این نظر، فیلم دو سکانس خیلی خوب اکشن هم دارد و در کمال تعجب این دو سکانس خوب، ربطی به پایانبندی شتابزده فیلم، که در آن به زور مدمکس به سنت قهرمانهای وسترن پنهانی خداحافظی میکند و به سمت افق میرود، ندارد.
سکانس درگیری در توفان شن، با اینکه تا حد بسیار زیادی مدیون فناوریهای دیجیتال است، بسیار دیدنی از آب درآمده است و از نظر قاببندی شبیه نقاشیهای کلاسیک شده است و همچنین سکانس درگیری در شب (که البته در نور روز فیلمبرداری شده و با استفاده از فیلتر حالت شب به آن داد شده است) هم تعلیقی دارد که دیگر صحنههای فیلم ندارند. جز این دو سکانس، بقیه صحنههای اکشن فیلم کاملا تکراری هستند و نمونه آنها را دیدیم و فقط اینبار تام هاردی و چارلیز ترون هستند که در این صحنههای اکشن خودنمایی میکنند؛ البته برای درک پیچیدگیهای طراحی صحنههای فیلم پیشنهاد میکنم مقاله مفصل «یک قصه مصور: جلوههای ویژه مدمکس: جاده خشم»، نوشته ایان فیلز، را بخوانید که به نکتههای جالبی درباره گرفتن صحنههای مختلف اکشن و غیراکشن اشاره کرده، آنها را کالبدشکافی کرده است و بعد از خواندن این مقاله میبینید که هرچند منتقدان دوستدار فیلم ادعا میکنند این فیلم «اولد اسکول» است، یعنی با تکنیکها و ترفندهای اکشنسازی قدیم و پیش از سلطه فناوری دیجیتال ساخته شده است، اما راستش تقریبا تمامی فیلم متکی به حضور جلوههای ویژه کامپیوتری و طراحی پسزمینه و پیشزمینه دیجیتالی و استفاده مکرر از پرده آبی است و گروه جلوههای ویژه آنقدر کار خود را با ظرافت انجام دادهاند که حس میشود فیلم در محیط واقعی فیلمبرداری شده است.
۵. فیلمهای سرگرمی برای سرگرمشدن مخاطب ساخته میشوند و هرکس میتواند هر طور دوست دارد، سرگرم شود. مشکل شاید اینجا باشد که برخی پس از دیدن یک فیلم سرگرمکننده بدون محتوا مثل «مدمکس: جاده خشم»، احساس گناه میکنند و رویشان نمیشود بگویند از دیدن این تصاویر هیجانی صِرف و از دیدن این فیلم که سرگرمی خالص است و هیچ محتوایی ندارد، لذت بردهاند و برای حفظ کلاس هم شده، دنبال مفاهیم عمیقی در آن میگردند و فلسفهبافی میکنند و حتی معانی عجیبوغریبی برای سکانسهای مختلف فیلم میتراشند.
در واقع این منتقدها با دادن آدرسهای غلط به مخاطب، آنها را به اشتباه میاندازند و نتیجهاش میشود بحثهایی مضحک در باب فلسفه پنهانی در چنین فیلمهایی و نشانهشناسیهای مذبوحانه؛ مثلا اینکه علامتِ پشت گردن شخصیتهای منفی نشان میدهد آنها شیطانپرست هستند و فیوریسا و مدمکس مبارزان علیه شیطانپرستی و در خلال این بحثهای بینتیجه فراموش میشود اساسا فیلمهای قهرمانی با الگوی نبرد خیر و شر طراحی میشوند!
«مدمکس: جاده خشم» هم مثل خیلی فیلمهای دیگر، مدتی نقل محافل است تا قسمت بعدی آن ساخته شود یا فیلمی با تبلیغات بیشتر از آن ساخته شود. «مدمکس: جاده خشم»، فیلمی است که تاریخ انقضا دارد و خیلی زودتر از آن چیزی که فکرش را بکنید، فراموش میشود؛ درست همانطور که تا همین یکی، دو سال پیش که قرار شد «جاده خشم» ساخته شود، کسی یادش نبود مل گیبسن با فیلمهای «مدمکس» معروف شده است و اسم قسمت دوم این فیلم، «مدمکس: جنگجوی جاده» و قسمت سوم آن، «مدمکس: توفان رعد» است.
این فیلمها صرفا برای ثبت در تاریخ ارزش دارند و البته بزنگاهی هم برای منتقدان هستند… . اگر واقعا فیلمهای اکشن را دوست دارید، چنانچه «مدمکس: جاده خشم» را با کیفیت بسیار خوب ببینید، حتما لذت میبرید؛ اما اگر خیلی فیلم اکشن دوست ندارید، بهتر است وقت خود را با این تصاویر متحرک بیسروته تلف نکنید.