خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ هجری قمری – ۷۲۹ هجری قمری)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیشتر اشعار او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند.او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته میشود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبانهای اروپایی ترجمه شد و نام او به گونهای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار میشود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیدهاند.
زندگینامه
اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و مادرش نیز اهل کازرون بودهاست. در اشعار او که میتواند یگانه منبع موثّق زندگی او باشد ، اشارات اندکی از زندگی شخصی و خصوصی او یافت میشود. با این همه آنچه با تکیه به اشارات دیوان او و برخی منابع معتبر قابل بیان است ، آن است که او از نظر مالی در خانوادهای در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شدهاست (با این حساب که کسب علم و دانش در آن زمان اصولاً مربوط به خانوادههای مرفه و بعضاً متوسط جامعه بودهاست). در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و از همین رو به حافظ ملقب گشتهاست. در دوران امارت شاه شیخ ابواسحاق به دربار راه پیدا کرده و احتمالاً شغل دیوانی پیشه کردهاست. شاعری پیشه اصلی او نبوده و امرار معاش او از طریق شغلی دیگر (احتمالاً دیوانی) تأمین میشدهاست.
دیوان حافظ
غزلیات
حافظ را چیرهدستترین غزل سرای زبان فارسی دانستهاند. موضوع غزل ، وصف معشوق ، می و مغازله است و غزلسرایی را باید هنری ادبی دانست که درخور سرود و غنا و ترانهپردازی است.با آنکه حافظ غزل عارفانه مولانا و غزل عاشقانه سعدی را پیوند زده ، نوآوری اصلی او در تک بیتهای درخشان ، مستقل ، و خوشمضمون فراوانی است که سرودهاست. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سورههای قرآن تأثیر گرفتهاست که آن را انقلابی در آفرینش اینگونه شعر دانستهاند.
ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ / به قرآنی که اندر سینه داری
واژههای کلیدی در اشعار حافظ
در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت میشود که هر یک نقش اساسی و عمدهای را در بیان و انتقال پیامها و اندیشههای عمیق برعهده دارد. به عنوان نقطه شروع برای آشکار شدن و درک این مفاهیم ، ابتدا باید با سیر ورود تدریجی آنها در ادبیات عرفانی که از سده ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آغاز گردیده آشنا شد. از جمله مهمترین آنها میتوان به واژگانی چون “رند” ، “صوفی” و “می” اشاره کرد:
خدا را کم نشین با خرقهپوشان / رخ از «رند»ان بیسامان مپوشان
در این خرقه بسی آلودگی هست / خوشا وقت قبای «می»فروشان
در این «صوفی»وشان دَردی ندیدم / که صافی باد عیش دُردنوشان
رند
شاید کلمهای دشواریابتر از رند در اشعار حافظ یافت نشود. کتابهای لغت آن را به عنوان زیرک ، بیباک ، لاابالی ، و منکر شرح میدهند ولی حافظ از همین کلمه بدمعنی ، واژه پربار و شگرفی آفریدهاست که شاید در دیگر فرهنگها و در زبانهای کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد.
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست / رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست / عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
صوفی
حافظ همواره صوفی را بهبدی یاد کرده و این به سبب ظاهرسازی و ریاکاری صوفیان زمان او می باشد.
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد / ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
فال حافظ
مشهور است که امروز در خانه هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت میشود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین و یا شب یلدا ، با کتاب حافظ فال میگیرند. برای این کار، یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند و یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال میگیرد ؛ ابتدا نیت میکند ، یعنی در دل آرزویی میکند ، سپس به طور تصادفی صفحهای را از کتاب حافظ میگشاید و با صدای بلند شروع به خواندن میکند. کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند ، هنگام فال گرفتن فاتحه ای میخوانند و سپس کتاب حافظ را میبوسند ، آنگاه با ذکر اورادی آن را میگشایند و فال خود را میخوانند.
دیشب بهسیل اشک ره خواب میزدم / نقشی بهیاد خطّ تو بر آب میزدم
چشمم بهروی ساقی و گوشم بهقول چنگ / فالی به چشم و گوش درین باب میزدم
ساقی به صوت این غزلم کاسه میگرفت / میگفتم این سرود و می ناب میزدم
خوش بود وقت حافظ و فالِ مراد و کام / بر نام عمر و دولتِ احباب میزدم
برخی حافظ را «لسان الغیب» میگویند. یعنی کسی که از غیب سخن میگوید و بر اساس بیتی از شعر حافظ ، او معتقد است که هیچکس زبان غیب نیست:
ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان / کدام محرم دل ره در این حرم دارد
یکی از صنایع شعری ایهام است. بدین معنی که از یک کلمه معانی متفاوتی برداشت میشود. ایهام در اشعار حافظ به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته است. همچنین از مهمترین خصوصیات شعر حافظ گستردگی مطالب ذکر شده در یک غزل اوست ؛ به گونهای که در یک غزل از موضوعهای فراوانی حرف میزند. از طرفی هر بیت شعر حافظ نیز به طور مستقل قابل تفسیر است. این ویژگیهای شعر حافظ باعث شده که هرکس با هر نیتی که دیوان حافظ را بگشاید و غزلی از آن را بخواند در مورد نیت خود کلمه یا جملهای در آن مییابد و فرد فکر میکند که حافظ نیت او را خوانده و به وی جواب دادهاست ، غافل از اینکه این ویژگی شعر حافظ است و در بقیه غزلیات او نیز کلمات یا جملاتی همخوان با نیت صاحب فال وجود دارد.
حافظ زمانی که درمانده میشود به فال روی میآورد:
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش / زدهام فالی و فریاد رسی میآید
روزگار حافظ ، روزگار زهد فروشی و ریاورزی بودهاست. آنان بهجای آنکه بهراستی مردان خدا باشند و روندگان راه حقیقت ، اغلب خرقهداران و پشمینهپوشانی بودند که بویی از عشق نبرده ، به تندخویی شهرت داشتند و پای از سرای طبیعت بیرون نمینهادند. در برابر صوفی، حافظ از عارف با نیکویی و احترام یادکرده است. او باده نوشی را برتر از زهدفروشی ریاکاران میداند. برخی حافظ را مانند نیچه و گوته فیلسوفی حساس به مسائل وجودی انسان میدانند که آزاداندیش ، دروغ ستیز و ضدخرافات است.
عشق حافظ
حافظ درباره عشق الهی که موضوع غزلهای عرفانی اوست ، صحبت میکند. در مورد عشق انسانی هم وقتی از معشوقان جسمانی و مادی صحبت میکند ، خاطر نشان میکند که عشق وی همچون امری است که به یک سابقه ازلی ارتباط دارد. در غزلهای عرفانی حافظ ، عشق مجازی همچون پردهای به نظر میآید که عشق الهی در ورای آن پنهان است.
علاقه به شیراز
علاقه و دید حافظ به شیراز از منظر دیوان او و غزلیاتش به خوبی مشهود است و این اشارات با رویدادهای تاریخی زمان حافظ تطابق دارد. بنابراین در دیوان حافظ اگر غزلی شیوا و دلپسند خوانده میشود ، یقین در خلال ابیات آن رمزآسا و یا آشکارا واقعهای در روانش و در اندیشه اش سیر میکند. چرا که حافظ را نباید یک شاعر ساده اندیش و مبالغه گو به شمار آورد ؛ زیرا وی پیش از اینکه حتی شاعر باشد ، به مسائل دینی و فلسفی و عرفانی کاملاً آشنایی داشته و بینش وی در منتهای دریافت تأملات و دقایق اجتماعی است. لذا دید و دلبستگی حافظ به شیراز از دو منظر قابل بررسی است: یکی مطابقت سرودههایش با رخدادهای جامعه که گاهی بر وفق مراد وی است و دیگر طبیعت متنوع و چهارفصل شیراز در آن برهه از زندگی حافظ.
حافظ بعد از تحصیلات و کنجکاوی اش در فراگیری علوم زمان به عنفوان جوانی میرسد. شهر شیراز به یُمن دولت شیخ ابواسحاق اینجو ، حکمران فارس ، از امنیت و آرامش کاملی برخوردار بود و مردم از جمله حافظ جوان با کمال آسایش و راحتی روزگار میگذرانیدند. اماکن خیر در شهر ، مساجد ، مدارس و خانقاه ها و املاک فراوانی که بر آن ها وقف کرده بودند بهوفور یافت میشد. شیخ ابواسحاق پادشاهی آزادی خواه بود که مردم را در آزادی های احتماعی مخیر میداشت. شیراز در یک زمینی هموار بنا شده بود که دور شهر بارویی از زمان آل بویه برجا مانده بود. بدین ترتیب حافظ جوان نیز در این جامعه آزاد ، با شعف و مصلحت جویی زندگی میکرد و مسائل سیاسی زمان را به دقت زیر نظر داشت. شیراز که به گفته ابن بطوطه ، بهشت روی زمین به شمار میآمد و از هر سو طرب و شادمانی بر آن بارز ، در این روزها شاهد جنب و جوش حافظ جوان بود که هم از ثروت بهره داشت و هم از دانش. او از حافظان قرآن بود و در همین زمان قاریان در شهر بودند که به آواز خوش قرآن میخواندند.
با یورش محمد مبارزالدین ، حکمران کرمان و یزد ، به شهر شیراز ، سلطنت ابو اسحاق در هم پیچیده شد و این واقعه در شعر حافظ بازتابی تأسف انگیز دارد.دوران بعد از ابو اسحاق ، زمان استبداد مبارزالدین بود که اشعاری حاکی از خشم حافظ را به دنبال دارد. او پادشاهی تندخو ، ستمکار و متعصب بود ؛ به طوری که حافظ اغلب او را «محتسب» مینامد و از این که آزادی و امنیت مردم را ضایع کرده ، حافظ در اندیشه آزاردادن اوست. از این جهت برخلاف عقیده محتسب به سرودن اشعاری تند به الفاظی از می، میخانه ، باده و مغ میپردازد.
حافظ ستم بر همشهریان را برنمی تافت و رندانه در احقاق حق مردم تلاش میکرد تا اینکه شاه شجاع ، پدر ریاکارش را کور کرد و خود به جای او نشست. دوران حکومت شاه شجاع دوباره آزادی و شادمانی مردم را به دنبال داشت و حافظ نیز به مراد دیرینه خود رسید.نکته دوم راجع به علاقه و دید حافظ به شیراز ، طبیعت سرسبز و مناظر بدیع و باغات دلگشای شیراز بود. بهار شیراز و عطر دل انگیز بهار نارنج آن لطف خاصی داشت و درختان سرو که باغ ها را پوشانده بودند و انواع میوه ها که در خاک شیراز پرورش مییافت ، دل از بیننده میربود. گردشگاههای فراوان که از زمان سعدی نیز باقی مانده بود ، مردم را به طرف خود میکشانید. شاعر آرمان طلب شیراز با نگاه تیزبین خود به بهار باصفای شهرش «نسیم روضه» شیراز را بدرقه راه مسافران میکند.
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس / نسیم روضه شیراز پیک راهت بس
حافظ شیراز بر خلاف سعدی بزرگوار ، دل از شیراز بر نکند و به سفر طولانی نپرداخت و یا اگر به سفری رفت ، یقین طولانی نبودهاست. در مقام مقایسه نیز شیراز را بر شهر اصفهان رجحان میدهد.
حافظ عمر خود را در شیراز که از صفا و زیبایی آن شهر و همچنین گلگشت مصلی و آب رکناباد خوشدل بود ، صرف نمود. زیبایی طبیعت و روانی طبع شاعر ، نگرش عمیق او را در محیط پیرامون خود عجین کرده بود. لذا با نگاهی دقیق به مجموع غیبگویی نکرده ، ولی از آنجا که به ژرفی و با پرمعنایی زیستهاست و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته ، کار بزرگ هنری او آینهدار طلعت و طینت فارسیزبانان گردیدهاست.
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد / حدیثم نکته هر محفلی بود
مگو دیگر که حافظ نکتهدانست / که ما دیدیم و محکم جاهلی بود
وفات
حافظ در سال ۷۹۲ هجری قمری در شیراز درگذشت.